از تو نوشتن را عادتی ساختم بهر تنهایی خویش...
تو نیستی اما یادت همیشه وهرجا در قلب من است...
چه زیباست یاد تو کردن...

یاد کسی که زمانی همه ی زندگیش بوده ام وحال دیگر هیچ سخنی ویادی ازاو نیست...
همه ی وجودم را تقدیمت کردم همه ی احساساتم را به پایت ریختم اما در اخر از تو چه شنیدم؟!!؟

جز خدا نگهدار...
نمیدانم چه شد که یک دفعه قلبت را از سنگ ساختی ...
نمیدانم شاید قلب مهربانت را به دیگر کسی هدیه دادی!!!
ومن را با غم های تنهاییت تنها گذاشتی ورفتی...

عیب نداره تو خوش باش من هم با یادت خوشم چه میشود گفت ...
جز از درد تنهایی...
.
|